جدول جو
جدول جو

معنی سیم پوش - جستجوی لغت در جدول جو

سیم پوش
(گَ دی دَ / دِ)
آنکه پوشاک وی را از سیم آرایش کرده باشند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سیم پوش
جلیقه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیک پوش
تصویر شیک پوش
ویژگی کسی که همواره لباس مرتب و خوش دوخت می پوشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زین پوش
تصویر زین پوش
پوشاکی که بر روی زین اسب بکشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه پوش
تصویر سایه پوش
سایه بان، چادر یا چیز دیگر که برای جلوگیری از آفتاب برپا کنند، هر چیز که سایه بیندازد و مانع آفتاب باشد، چتر، پرده، سایه گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه پوش
تصویر سیاه پوش
کسی که جامۀ سیاه به تن داشته باشد، کنایه از ماتم زده، ماتم دار، عزادار، کنایه از شب گرد، عسس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم پوش
تصویر چشم پوش
ویژگی کسی که چیزی را نادیده بگیرد یا از جرم و گناه کسی درگذرد، چشم پوشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلیم پوش
تصویر گلیم پوش
آنکه جامۀ خشن مانند گلیم بر تن کند، کنایه از فقیر و تهیدست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیب پوش
تصویر عیب پوش
آنکه عیب و خطاهای دیگران را نادیده می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرم پوش
تصویر جرم پوش
آنکه جرم و گناه را می بخشد، خطاپوش
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
پوشندۀسینه. آنچه سینه را پوشاند. رجوع به سینه بند شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
جانوری که پیشاپیش شیر می آید. (ناظم الاطباء) :
رمنده ددان را همه بنگرید
سیه گوش و یوز از میان برگزید.
فردوسی.
سیه گوشان و یوزان را گشادن
ز آهو هر دوان را خورد دادن.
(ویس و رامین).
نهاده بر آهو سیه گوش چشم
جهان چون درخش از کمین گه بخشم.
اسدی.
فراوان سیه گوش داری و سگ
بسی یوز و شاهین و چرخ و ترک.
شمسی (یوسف و زلیخا).
آهوبره کاندر حرم جاه تو زاید
پیوسته سیه گوش بود شیر ژیان را.
سیف اسفرنگ.
در خانه سیه گوش... پناه گرفت... و می آمد که از خانه سیه گوش بیرون رود... (فیه مافیه). سیه گوش را گفتند ترا ملازمت صحبت شیربچه وجه اختیار افتاد. (گلستان). رجوع به سیاه گوش شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
کسی که اغماض میکند. (ناظم الاطباء). رجوع به چشم پوشیدن و چشم پوشی شود
لغت نامه دهخدا
(بِ مَ دَ / دِ)
پشمینه پوش، آنکه خام پوشد مر فقر را، صوفی به اعتبار آنکه خام پوشد:
در کنف فقر بین سوختگان خام پوش
بر شجر لا نگر مرغ دلان خوش نوا،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(مِ)
سیم دغل. سیم قلب. سیم ناقص. (آنندراج) :
دوای حقنۀ افلاک سیم روپوش است
امید بر در او بیهده مبر رنجور.
حکیم شرف الدین شفایی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
مخفف سیاه پوش که شب گرد، عسس، میربازار، میرشب و چاوش باشد. (برهان) (آنندراج). چاوش که در پیش شاهان دورباش میگوید، زیرا که این جماعت در قدیم سیاه می پوشیدندتا در نظر مهیب نمایند. (فرهنگ رشیدی) :
بر تخت من تاختندی سوار
سیه پوش و نیزه وران صدهزار.
فردوسی.
سپهبد سوی دیدن شاه شد
بنزد سیه پوش درگاه شد.
اسدی.
رجوع به سیاه پوش شود.
، که جامۀ سیاه پوشیده باشد:
تیغزن آسمان خاک سیه پوش را
کرده منورچو روی رایزن شهریار.
خاقانی.
سیه پوش چترش چو عباسیان
زده سنگ بر طاس بر طاسیان.
نظامی.
خطیب سیه پوش شب بی خلاف
برآورد شمشیر روز از غلاف.
سعدی.
، شیربان یعنی شیر و ببر نگاهدارنده. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گلیم پوش
تصویر گلیم پوش
کسی که جامه گلیم پوشد، فقیر تهیدست
فرهنگ لغت هوشیار
آن که جامه سیاه پوشد، آن که عزادار باشد ماتم زده ماتم دار سوگوار، شبگرد عسس میر بازار میر شب، کسی که پیشاپیش پادشاه رود و دور باش گوید چاوش. توضیح این گروه در قدیم به جهت هیبت و صلابت سیاه می پوشیدند، کسی که شیر ببر و دیگر جانوران درنده را نگاهداری کند، جمع سیاه پوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیر پوش
تصویر زیر پوش
آنچه که زیر پیراهن و روی بدن پوشند زیر پیراهن
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که جامه سبز در بر کند، اهل ماتم سوگوار، درخت پر برگ، زاهد، فرشته. یا سبز پوشان بهشت حوران بهشتی. یا سبز پوشان فلک. فرشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
واحد وجه و مسکوکی در ایران (عهد قاجاریه) و آن نصف یک پول و دو برابر یک جندک بود. توضیح هر (پول) معادل دو (نیم پول) بود هر نیم پول معادل دو جندک محسوب میشد
فرهنگ لغت هوشیار
پستانداریست گوشتخوار از تیره گربه سانان از جنس یوزپلنگ که از یوزپلنگ کوچکتر است و قدش به اندازه روباه میرسد و مخصوص نواحی گرم آسیا و شمال افریقاست. موهای پشت و حنایی پر رنگش و زیر شکمش سفید است. گوشهای سیاه گوش سیاه پر رنگ و داخل گوشهایش کاملا سفید است پروانه پروانک فراوانق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیک پوش
تصویر شیک پوش
آنکه جامه برازنده و زیبا پوشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیب پوش
تصویر غیب پوش
نهان پوش راز پوش آنکه یا آنچه غیب را پوشیده دارد پوشنده نهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیب پوش
تصویر عیب پوش
آکپوش آنکه عیب دیگران را می پوشاند و خطای آنان را اغماض می کند: (غالبا صفت خدای تعالی) کریم عیب پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه پوش
تصویر سایه پوش
سایبان شامیانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرم پوش
تصویر جرم پوش
آنگه گناه پوشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم پوش
تصویر چشم پوش
کسی که اغماض کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفید پوش
تصویر سفید پوش
کسی که روپوش سفید بر تن کند
فرهنگ لغت هوشیار
آن که جامه سیاه پوشد، آن که عزادار باشد ماتم زده ماتم دار سوگوار، شبگرد عسس میر بازار میر شب، کسی که پیشاپیش پادشاه رود و دور باش گوید چاوش. توضیح این گروه در قدیم به جهت هیبت و صلابت سیاه می پوشیدند، کسی که شیر ببر و دیگر جانوران درنده را نگاهداری کند، جمع سیاه پوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم جوش
تصویر نیم جوش
آنچه که خوب نجوشیده باشد، نیم پخته نیم پز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه پوش
تصویر سایه پوش
سایبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاه پوش
تصویر سیاه پوش
((پِ))
کنایه از سوگوار، شبگرد، عسس
فرهنگ فارسی معین
واحد وجه و مسکوکی در ایران (عهد قاجاریه) و آن نصف یک پول و دو برابر یک جندک بود
فرهنگ فارسی معین
جلیقه، سینه پوش
فرهنگ گویش مازندرانی